فصل تقسیم گل و گندم و لبخند
چشمها پرسش بیپاسخ حیرانیها
دستها تشنة تقسیم فراوانیها
با گل زخم، سر راه تو آذین بستیم
داغهای دل ما، جای چراغانیها
حالیا! دست کریم تو برای دل ما
سرپناهی است در این بیسر و سامانیها
وقت آن شد که به گل، حکم شکفتن بدهی!
ای سرانگشت تو آغاز گلافشانیها!
فصل تقسیم گل و گندم و لبخند رسید
فصل تقسیم غزلها و غزلخوانیها...
سایة امن کسای تو مرا بر سر، بس!
تا پناهم دهد از وحشت عریانیها
چشم تو لایحة روشن آغاز بهار
طرح لبخند تو پایان پریشانیها
(زنده یاد قیصر امین پور)
تاریخ درج در کلوب: 1387.05.27 ساعت 20:15
برچسب ها : شعر و ادبیات ,